نوشته : دکتر تیرنگ نیستانی
صبحِ
زود شتابان از درِ خانه بیرون میرود. دیشب تا دیر وقت بیدار بوده به
تماشای بازی فوتبال! نه مجال خوردن صبحانه را دارد و نه میلش را... . هیچ
وقت با صبحانه میانه خوبی نداشته است...، ولی املت با کره فراوان و کلّه
پاچه در روزهای جمعه را خیلی دوست دارد... . بدو به سمت سرویس اداره میرود
و بالاخره به آن میرسد.... «او» ترجیح میدهد ناهار «مختصری» بخورد تا از
شام، یعنی تنها وعدهای که همه خانواده در کنار همند، بیشتر لذت ببرد.
اندکی از ظهر گذشته، از کنار ساندویچ فروشی کنار اداره رد میشود. گرسنگی و
دیدن «گلولههای فلافل» و «سوسیس» غوطهور در روغن قهوهای رنگِ جوشان،
کار خود را میکند. وارد مغازه میشود و با یک ساندویچ و یک نوشابه، سر و
ته ناهار را به هم میآورد تا بتواند تا شام دوام آورد. چندی پیش طی
آزمایشهای دورهای، متوجه برخی اعداد و ارقام غیرطبیعی شده بود.